موسى علیهالسلام به پروردگار گفت: الهى! تک و تنها به کوه طور آمدهام، هیچ کس غیر از من و تو نیست، من را موعظه کن.
فرمود: موسى! با من باش، بعد خدا ساکت شد. دوباره موسى گفت: « ربِّ أوصنى » خدایا! من را موعظه کن. دوباره خدا فرمود: با من باش.
باز گفت: « ربّ أوصنى » من را موعظه کن. خدا فرمود: با من باش.
بار چهارم هم همین را گفت، خطاب رسید: « أوصیک بأُمِّک » تو را به رعایت مادرت توصیه مىکنم.
دوباره گفت: خدایا! من را موعظه کن. دوباره خدا فرمود: موسى! مادرت. دوباره گفت: خدایا! من را موعظه کن. خطاب رسید: موسى! پدرت.(1) چون وقتى پیغمبر شد، مادرش زنده بود.
تمام درهاى رحمت خدا را با دست پدر و مادر مىشود باز کرد، گناهان گذشته را با یک لبخند آنها مىشود به بخشش رساند. مردم مىتوانند با محبت به پدر و مادر، خودشان را به رحمت خدا برسانند.
تواضع کنید، کسانى که با پدر و مادرتان قهر هستید، اگر تلفن دارند، سحر یک تلفن بزن، بگو: خدا و پیغمبر از من خواستهاند که از شما عذرخواهى کنم، اگر عصبانى شدند و گوشى را گذاشتند، تلفن نکن، صبح برو در بزن، اگر راهت ندادند، سرت را بگذار روى دیوار و گریه کن تا راهت دهند، چون هیچ پدر و مادرى تحمل گریه بچهاش را ندارد.